هدیه آسمونی

دیگه می ریم خونه خودمون

سلام دخمل قسنگم... خوبی مامان؟ عزیزم خیلی دوستت دارم.. دیوونه وار عاشقتم... مامانی یکی دو روزه احساس می کنم حالم بهتر شده. انگار حساسیتم نسبت به بعضی بوها کمتر شده عزیزم. خدا رو شکر دیگه بالا نمیارم.... راستی عسلم الهی من قربونت برم امروز 16 خرداد یه اتفاق خیلی خوب واسم افتاد.. صبح که از خواب بیدار شدم با بابا امین صبحانه خوردیم و بابا امین شروع کرد به خوندن درساش.. آخه بابایی امتحان داره جیگرم... یه دفعه به دلم افتاد و به بابایی گفتم که امین پاشو بریم خونمون شاید دیگه از بوی خونمون بدم نیاد، شاید خوب شده باشم... بابا امینم قبول کرد و رفتیم سمت خونه... وقتی می خواستم وارد خونه بشم اینقدر استرس داشتم که نگو... همش فکر می کردم که الانه...
16 خرداد 1393

دخملی شیطون مامان

سلام نی نی جونم خوبی گلم؟ مامانی فدات شه دخترکم...   عزیزم امروز 14 خرداد بابایی گفت واسه ناهار بریم رستوران.. طفلی بابایی چون به خاطر ویارای من دو ماهه که خونه آقاجونیم خجالت می کشه... آخه مامان جون خیلی واسه ما زحمت کشیده جیگرم... خلاصه که با هم رفتیم رستوران آرتا و یه دلی از عزا در اوردیم خیلی خوشمزه بود مامانی....                              دخترم امروز از صبح که از خواب بیدار شدم همش شیطونی می کردی، هی تکون می خوردی خیلی باحال بود عزیزم... تا به حال ...
14 خرداد 1393

چهار ماهگی دخترکم

سلام دختر گلم...   سلام جیگر مامان... الهی مامان قربونت بشه مامانی چند وقته شیطون شدیا.. تعداد نبضایی که در روز میزنی بیشتر شده جیگرم.. مامان فهیمه ام هی کیف می کنه و پر از ذوق میشه.. مامانی امروز دوشنبه   خرداده.. می دونی امروز چه روزیه مامانی؟ امروز چهار ماهت کامل می شه عزیزم،چهار ماهگیت مبارک فندق من.. قربونت برم که بزرگ شدی گل مامان.. واااای دخترم کی میشه زودتر به دنیا بیایی؟ دلم میخواد بغلت کنم، بوت کنم، نازت کنم.... ایشالا زودتر اون روز برسه و من به آرزوم برسم... راستی مامانی من 17 خرداد باید برم سونوگرافی آنومالی... یه خورده نگرانم... چی کار کنم مادرم دیگه.. دوس دارم بچم پاره تنم سالم باشه و هیچ مشکلی نداشته باش...
12 خرداد 1393

مامان فهیمه مواظب باش..

دختر گلم عزیزم سلام مامانی... الهی که مامان فدات بشه جیگرم.. مامانی وقتی من به همه گفتم که تو دخملی همه خوشحال شدن و بهمون تبریک گفتن... راستی، باباجون بابا امین هم برات صد هزار تومن مشتلق داد فدات شم... اون اولین هدیه تو بود عزیزم... مبارکت باشم گل گلدونم... دخترکم من سی اردیبهشت رفتم پیش دکترم جواب سونو  و آزمایش خون رو بهش نشون دادم.. مامانی دکتر گفت همه چی خوبه فقطططططططط..... جفت یه خورده پایینه... باید مواظب باشم عزیزم... ولی خوب دخترم من از بس تهوع دارم و بالا میارم و به خاطر حساسیتم هی عطسه می کنم بهم فشار میاد دست خودم نیس... مامانی برام دعا کن... دعا کن ویارام زودتر تموم شن کلافم کردن به خدا... نه قربو...
10 خرداد 1393

یه دخمل دارم شاه نداره...

بالاخره 24 اردیبهشت رسید و منو بابا امین ساعت 2 بعد از ظهر رفتیم واسه سونوگرافی.... دکتر منو سونو کرد و همه چیز به خوبی پیش رفت و فندق من سالم بود... خدا رو شکر الحمدلله... خیالم راحت شد...راستی اون روز تو سیزده هفته و سه روزت بود عزیزم... و در آخر نوبت رسید به تعیین جنسیت... واااای خدا دل تو دلم نبود.. دلم می خواست خودم بپرم توی مانیتور و جنسیتتو خودم بفهمم..    هی با خودم می گفتم دختره... یا نه شایدم پسره... توی این افکار غرق بودم که یه دفعه آقای دکتر بالاخره متوجه جنسیت شد و گفتتتتتتتتتتت:                    &nb...
10 خرداد 1393

اولین خودنمایی فندقم

سلام مامانی، الهی مامان قربونت بره که خودتو نشون دادی بهش.... درد و بلات بخوره توی سرم نفسم... آخه عزیزکم 14 اردیبهشت بود که یه حرکتی از خودت نشون دادی ... وااای خدا جزو بهترین روزای زندگیم بود... روی تخت دراز کشیده بودم و داشتم کتاب می خوندم که یه دفعه احساس کردم که یه چیزی سمت چپ شکمم یه تکون کوچیک خورد مثل حالت نبض زدن... الهی که من فدات شم عزیزم خاطره اون روز رو هیچ وقت فراموش نمی کنم... اولین تکون زندگیت بود که مامانی حسش کرد عجیییییجم... راستی گلم من 24 اردیبهشت باید برم واسه سونوی ان تی و غربالگری شما فندق خوشمزه... تازه جنسیتت هم معلوم میشه... خیلی دوس دارم بدونم تو چی هستی ماهی کوچولوی من... بابا امین که...
10 خرداد 1393

رشد نی نی

نی نی ناز من 25 فروردین دو ماهش کامل شد.. قربونش برم که هی داره قد می کشه... ایشالا زودتر دنیا بیاد تا با چشای خودم بزرگ شدنشو ببینم... فندق من دو ماهگیت مبارک جیگرم... نمی دونی چقدر خوشحالم مامان جونم.. آخه دو ماهه که تو رو دارم عزیزکم... ولی عسیسم هر چی که بزرگتر میشی مامانی بیشتر اذیت میشه... جدیدا از بوی بعضی عطرا از بوی صابون و پودر و مواد شوینده بدم اومده حتی از بوی خونمون هم بدم میاد... کافیه بوی یه کدوم از اینا به مشامم برسه واااااای خدا نصیب نکنه بالا میارم در حد مرگ... ولی مامانی وقتی به تو فکر میکنم همه اینا برام شیرین و دوس داشتنی میشه فدات شم... اذیتاتم قشنگه نی نی ملوسم.... عاشقتم.... یه روز که از بس حالم بد بود رفتم دک...
10 خرداد 1393

سخت ولی شیرین

بارداری با همه شیرینیش یه سختی های خاص خودشم داره.. ولی به نظر من به سختیاش می ارزه. چون یکی از کسایی که بیشتر از همیشه به خدا نزدیکه و مورد عنایت خداس خانم بارداره مخصوصا اگه اون خانم بارداری سختی داشته باشه.. خدا بیشتر از قبل بهش اجر میده... بالاخره بیخودی نیس که میگن بهشت زیر پای مادره... به هر حال ایشالا که خدا طعم این سختی دوس داشتنی و دلنشین رو به همه مشتاقاش بچشونه... حالا برم سراغ خودم... میخوام اینا رو به نی نی خوستلم بگم.... فندق مامان، جیگر من، مامان خیلی دوست داره ها... عاشقته... می میره برات.... ولی نی نی جونم با این حال میخوام یه چیزایی رو بدونی مامانی... می گم نی نی جون چون هنوز نمی دونم دخملی یا پسمل، ولی تو ه...
10 خرداد 1393

شیرین ترین دیدار

بالاخره روزا گذشت و دهم فروردین رسید.. صبح ساعت 8 با بابا امین رفتیم سونوگرافی طب آزما توی خاکفرج... وای عزیزم نمی دونی که چه ذوقی داشتم ولی خوب نگرانم بودم.. همش ذکر می گفتم. می ترسیدم یه وقت مشکلی داشته باشم... جیگر مامانی بابا امینت خیلی مهربونه همش با حرفاش منو دلداری میده و آروم میکنه .اون روزم همش منو دلداری می داد..   با بابایی رفتیم تو نشستیم و منتظر شدیم تا نوبتم بشه... خانوم منشی منو صدا کردو منم با استرس وارد اتاق سونوگرافی شدم .یه آقا دکتر مهربون توی اتاق بود.. روی تخت دراز کشیدم و دکتر دستگاه رو روی شکمم گذاشت... نفسم بند اومده بود. همش خدا خدا می کردم که همه چی خوب پیش بره.. یه دفه آقای دکتر شروع کرد ...
9 خرداد 1393