هدیه آسمونی

بهشت زیر پای مادر

1393/8/9 12:12
نویسنده : فهیمه
104 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم... هدی خانوم من ... جیگر مامان.. الهی من فدات شم عزیزکم... مامانی هر روز دارم سنگین تر از قبل می شم... شکمم حسابی اومده جلو... و رو به پایینم هست... مامان جون می گه معلومه دیگه وقت زایمان نزدیکه...استرس گرفتم مامانی... آخه من میخوام طبیعی تو رو به دنیا بیارم.... خدا ان شالله کمکم کنه تا راحت و بدون ترس و دلهره بارمو زمین بذارم... الهی که مامان قربونت بره...ان شالله مامانی دو هفته دیگه می بینمت.. راستی هدی جونم بابا امین رفته تهران به مامان جون اینا سر بزنه و هییت هم بره ..آخه توی محرم هر کسی دوس داره محله خودش باشه... دوری بابا امینم سخته واسم ... به وجودش نیاز دارم... اینقدر هم بهش زنگ زدم و غر زدم که قول داده عاشورا پیشم باشه... آخه حالم خوب نیس... باید پیشم باشه بابا امین....عزیزم خدا کنه روز عاشورا به دنیا بیایی.. اخه خودمم دقیقا عاشورا دنیا اومدم مامان جونی... الانم من خونه آقاجونم مامانی... هم منتظر توام که بیایی هم منتظر بابا امین.... وااای خدا چه حس قشنگیه این حس مادر شدن.... آخ کمرم درد می کنه... اینقدر سنگین شدم که نمی تونم راحت بشینم و بلند شم و دراز بکشم... از روی تخت که می خوام بلند شم به سختی پا می شم... خیلی سخته ... ولی عوضش کلی دارم ثواب می برم... آخه پیغمبرمون گفته زن باردار مثل کسی می مونه که روزها روزه می گیره و شبها در حال عبادته... وایی خدا یعنی من الان چقدر ثواب جمع کردم.... بیخود نیست که پیغمبر می گه بهشت زیر پای مادره....  یعنی مادر اینقدر پیش خدا مقام داره که بهشت هم براش کمه و زیر پاشه... یعنی مقام مادر از بهشت هم بالاتره... خدایا کمکم کن ... خدایا کمک کن  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)